
دست راستم...دستم راستت
..من و تو رو در رو
تخته نرد...و دو تا تاس سفید.
تو سر اغاز این بازی شیرین هستی
قلب من به رنگ مهره های تو
چشم تو به رنگ مهره های من
تاس ریختی...تاس جفت اوردی!
تو عجب خوش اقبال
،تو عجب خوش شانسی
تاس من پنج و سه است
سدی من میسازم بر ره تو
که نبندی بار سفر از دل من
دست تو...دست من....و دو تا تاس سفید
هر کجا مهره ای و خاطره ای
و زمان میگذرد
خانه های عشقمان ساخته شده...
راه رفتن،راه از همدیگر گذشتن
بر من و تو... بسته شد
تاس ریختی.
..یک و دو..
.میخندم!!
ولی غافل که تو با تاس یک ات
می زنی مهره تنهای مرا،می بری قلب مرا
تو حریف قَدَری!!
این قمار تکرار شد...
.همه چیز از اول
دست تو...دست من و دو تا تاس سفید
باز هم شانس یار توبود
باز هم بخت همراه تو بود
و منم بازنده این بازی نرد
نرد عشق من و تو
باختم قلبم را!!
بردی بازی را ..بردی عشقم را
ولی در اخر کار
تو به نجوا زیر گوشم خواندی
عشق من ،غصه نخور
...برد من از پا قدم عشق تو بود
شانس من چشم تو ودیدن تو
بخت من اسم تو بود.