دلخوشی

تقصیر تو نبود
خودم نخواستم چراغ قدیمی خاطره ها
خاموش شود!
خودم شعرهای شبانه اشک را
فراموش نکردم
خودم کنار آرزوی آمدنت اردو زدم!
حالا نه گریه های من دینی بر گردن تو دارند
نه تو چیزی بدهکار دلتنگی این همه ترانه ای
تنها آرزوی ساده ام این بود
که هراز گاهی کنار برگهای کتابم بنشینی
و بعد از قرائت بارانها
زیر لب بگویی
یادت به خیر ! نگهبان گریان خاطره های خاموش
همین جمله
برای بند زدن شیشه شکسته این دل بی درمان
کافی بود!
هنوزهم جای قدمهای تو
برچشم تمام ترانه هاست
هنوز هم همنشین نام و امضای منی!
دیگر تنها دلخوشیم
همین هوای سرودن است
همین شکفتن شعله
همین تبلور بغض
به خدا هنوز هم از دیدن تو
در پس پرده باران بی امان
شاد می شوم !
پاورقی:
شب شکست و دل من نیز چنین
+ نوشته شده در ساعت توسط Ἑρμῆς
|