آخر دنیا...

امشب هم آرزوي تو را دارم
و تو باز خفته اي
و باز آسمان تاريك است
و هوا هم ديگر سرد است
تا ديدار فردايمان راهي نمانده است
و من دارم مي سوزم
و كسي نيست تا نفسي تازه در من بدمد
و باز آرزوي تو و دستانت را دارم
و دلم را تا ابد
تا آن زمان كه فرشتگان ملكوت
در واقعيت به زمين نفرين شده مي آيند
به تو مي سپارم
و تو
نمي دانم
كه آن را زير پاهايت خواهي گذاشت...؟!!
+ نوشته شده در ساعت توسط Ἑρμῆς
|