قاصد تجربه های همه تلخ...

قاصدک
هان چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما
اما ....
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا...
نه ز یاری نه ز دیاری - باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید:
که دروغی تو
دروغ
که تو فریبی تو
فریب
قاصدک ! هان ... ولی... اخر... ای وای
راستی آیا رفته ای با باد؟
با توام آی ! کجا رفتی ؟ آی ...!
راستی آیا جائی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جائی؟
در اجاقی - طمع شعله نمی بندم - خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک !!!
ابر های همه عالم شب و روز
در دلم می گریند ....